من هيچ چيز جز اين شعر ندارمکه به پاي شما بريزمکه به پاي او خون ريختيداز تو چه مانده است به جز چند تا خبريک قلب ايستاده و يک تير توي سردر روزنامه ي عوضي چند خط دروغدر اينترنت از تو جنايات معتبرتوي بهشت زهرا قبر شکسته اتدر سردخانه، از انگشتت دوتا اثريک رد خوني از تن تو تا دل خدابر آسفالت، توي خيابان کارگريک بند سبز توي اتاقت کنار تختيک باند سرخ داخل اورژانس پشت درآخرين پنجره به روز است